شعر مهدی فلاحتی

شعر


همینطور 

رقصان که می بینی اش

در تهِ کوچه آرام در مِه فرو می رود

پشتِ وَهمِ چراغی که تنهاست

و چشم انتظارانِ پشتِ همه شیشه ها

اگر هم بمانند تا صبح

همین خالیِ کوچه پیداست

نمی دانم اینان چرا یادشان نیست

- نجوای شبهای پیشین

که «چشم انتظاری، شبِ آخرین است»؟

و امشب هم، آری

چراغی که آنجاست

وَهم آفرین است

مهدی فلاحتی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر