زنه شب دیروقت میاد خونه و میره دوش میگیره. وقتی میره تو اتاق میبینه پاهای یه زن و مرد از زیر پتو زده بیرون. بلافاصله چوب جارو رو برمی داره و تا میتونه میزنه تا دیگه بی حرکت میشن. بعد میره توی حال میبینه شوهرش رو کاناپه دراز کشیده و با دیدنش میگه: عزیزم برگشتی، امشب باید اینجا بخوابیم، بابا و مامان اومدن، دیر اومدی رفتن خوابیدن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر