شعر عطا صفوی

شعر


درشهرخوبرويان ، ازغم اثرنباشد
گشتيم كوى وبرزن ، يك خونجگر نباشد
هرمرد وزن كه ديديم ، لبخند مهر برلب
كين و فساد وافسون ، كس را به سرنباشد
غرق اند مردم شهر ، درعشق وشادى وشور
آنجا گداى مسكين ، دررهگذر نباشد
شاداب و تندرستند ، پير وجوان آن شهر
بيمار وناتوان و ، يك چشم تر نباشد
علم وهنر در آن شهر ، بربوده گوى سبقت
جهل و جمود و ، سستى آنجا خبرنباشد
انديشه وبيان را ، مرزى نباشد آنجا
كس فكر شر و آشوب ، بر يكدگر نباشد
صدق و وفا به قانون ، اصلى است مردمان را
امن است و خانه ها را ، ديوار و در نباشد
گيرم " عطا " كه آن شهر ، باشد بهشت شداد
توصيف شهر خوبان ، بر تو ثمر نباشد 
عطا صفوی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر